English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7345 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
positive control U کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
positive U ساده
positive U واقعی
positive U مسلم
positive U یقین عملی
positive U قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive U نسخه اصلی عکس
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
positive U مثبت
positive U قطعی
positive U یقین معین
positive U مطلق
positive U محقق
positive U در معنای بله
positive U سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
the positive d. U درجه مطلق
positive U که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
positive U که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
positive U تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
positive U ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
positive U سیگنال ارتباطی که صحت یک پیام را بیان میکند
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
positive transference U انتقال مثبت
positive transmission U پخش مثبت
positive relation U رابطه مستقیم
positive reinforcement U تقویت مثبت
positive prescription U مرور زمان ایجاد حق
positive integer U عدد صحیح مثبت
positive transfer U انتقال مثبت
positive relation U رابطه مثبت
positive skewness U عدم تقارن مثبت
positive skewness U چولگی مثبت
positive sign U علامت مثبت
positive slope U شیب مثبت
positive charge U بار مثبت
positive side U بخش مثبت
positive prescription U مرور زمان مملک
positive cut off U پرده اب بندی کامل
positive wire U سیم مثبت
positive correlation U همبستگی مثبت
positive cut off U دیواره اب بند کامل
positive economics U اقتصاد مثبت
positive economics U اقتصاد توصیفی
positive economics U اقتصاد اثباتی
positive economics U شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
positive electricity U الکتریسیته مثبت
positive lead U سیم مثبت
positive conductor U سیم مثبت
positive column U ستون مثبت
positive contact U اتصالبارمثبت
positive meniscus U هلالیواقعی
positive region U منطقهبارمثبت
false positive U مثبت کاذب
electro positive U الکتروپوزیتیو
positive acceleration U شتاب مثبت
positive balance U مانده مثبت
positive brush U زغال مثبت
positive electricity U برق مثبت
positive electrode U الکترد مثبت
positive electron U پوزیترون
positive modulation U پخش مثبت
positive modulation U تحمیل مثبت
positive tropism U محرک گرایی
positive plate U صفحه مثبت
positive pole U قطب مثبت
positive post U قطب مدار مثبت
positive terminal U قطب مدار مثبت
positive integer U عدد صحیح مثبت [ریاضی]
positive logic U منطق مثبت
positive vetting U بازجوئیفردی
positive discrimination U رفتارتبعیضآمیز
positive element U سازه مثبت
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
positive feedback U بازخورد مثبت
positive feedback U واخوراند مثبت
positive feeder U سیم تغذیه مثبت
positive film U فیلم مثبت
positive glow U شعله اندی
positive glow U شعله مثبت
positive potential U پتانسیل مثبت
positive definite matrix U ماتریس همیشه مثبت
positive crank ventilation U پی سی وی
blood factor positive U RhمثبتRh
crater in positive carbon U گودی کربن مثبت
positive plate strap U صفحهنوارمثبت
positive/negative junction U منفی
positive true logic U یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
positive movement reflex U بازتاب حرکت گرایشی
positive/negative junction U نقطهاتصالمثبت
positive cotton effect U پدیده مثبت کاتن
positive sequence power in a three phase U توان مستقیم مدار سه فازی
positive sequence polyphase system U مدار چند فازی مستقیم
positive sequence polyphase system of or U مدار چند فازی مستقیم ازمرتبه ام
control U کنترل کردن
control U کنترل کردن مهار کردن
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
self control U مسک نفس
control U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control U فرمان
control U نظارت و ممیزی کردن
control U نظارت کردن
control U مهار
self control U کف نفس
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
control U نظارت کردن تنظیم کردن
to keep under control U تحت نظارت نگه داشتن
control U بازرسی
control U کنترل بازبینی
control U کاربری
control U کنترل
control U نظارت
control U بازرسی کردن
control U اختیار
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
self control U خودداری
control U کنترل کردن فرمان
control U توپزن دقیق
self-control U خودگردانی
self-control U خویشتنداری
self-control U خودداری
self control U قوه خودداری
control U بازرسی نظارت جلوگیری
control U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control U واپاد
control U بازدید
fire control U کنترل اتش
fire control U دستگاه کنترل اتش توپخانه
fire control U کنترل یا هدایت اتش
climate control U کنترلدما
volume control U پیچ صدا
centring control U دکمهکنترلصفحه
fiscal control U نظارت مالی
fiscal control U کنترل مالی
flight control U دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
flight control U کنترل پرواز
fire control U کنترل کردن اتش کنترل اتش
fire control U سیستم کنترل اتش
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
flood control U سیل بندی
shading control U پیچ فام
control words U کلمات کنترلی
hue control U پیچ فام
field control U نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
field control U کنترل میدان
fighter control U کنترل شکاریها
fighter control U کنترل عملیات هواپیماهای جنگنده
fire control U اطفاء حریق
flight control U سیستم کنترل هواپیماها
volume control U کنترل شدت صوت
control towers U برج مراقبت
geodetic control U نقاط کنترل نقشه برداری عمومی
control towers U برج کنترل
government control U نظارت دولتی
ground control U دستگاه کنترل کننده زمینی
ground control U کنترل زمینی
grid control U کنترل شبکه
control word U کلمه کنترل
geodetic control U نقاط کنترل ژئودزی
hold control U نافم همزمانی
flow control U کنترل جریان
fly control U برج کنترل
fly control U قسمت کنترل پرواز
focusing control U تنظیم تمرکز
forms control U کنترل فرم ها
framing control U پیچ تنظیم تصویر
frequency control U کنترل فرکانس
wage control U کنترل دستمزد
horizontal control U کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
government control U کنترل دولتی
digital control U کنترل دیجیتالی
control room U اتاقکنترل
control pad U صفحهکنترل
gain control U کنترلصدا
heat control U کنترلگرما
cursor control U کنترل مکان نما
crystal control U تنظیم با بلور
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
cortical control U کنترل مغزی
disaster control U روش کنترل سوانح
disaster control U روش مقابله با سوانح و بلایا
damage control U کنترل خسارات
damage control U کنترل کردن خسارات
damage control U اسیب گیری
direct control U کنترل مستقیم
delusion of control U هذیان کنترل شدگی
decentralized control U کنترل غیر تمرکزی
control stand U جایگاهکنترل
control valve U دریچهیکنترل
detachable control U کنترلقابلتفکیک
data control U کنترل داده ها
fan control U تنظیممقدارخنکی
foot control کنترل پایی
fuel control U کنترلسوخت
control knobs U دکمهکنترل
control knob U دکمههایکنترل
electric control U کنترل الکتریکی
exchange control U نظارت ارز
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
control box U جعبهکنترل
experimental control U کنترل ازمایشی
Recent search history Forum search
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
3متشکرم برای نگاه زیبای شما
2مقررات و دستورالعمل‌هاي مربوط به كنترل فضاي كشور
1این جمله اسپانیایی هستش و معنی فارسیش رو میخوام . باگوگل ترنسلیت این معنیشه:متعلق به خانواده پروکوم است و در مفهوم انتخاب گنجانده شده است . اگه میشه معنی جمله اسپانیایی اگه هم نمیشه فقط معنی پروکوم ؟
1معنی کلمه procom
0binary powering
0piezo drive
0Powertrain control module
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com